يك ارزيابي بسيار گمراه كننده درباره حملاتي نظير آنچه امروز در بروكسل رخ داد، نسبت دادن آنها به پديده مهاجرين خاورميانه اي يا آن دسته از شهروندان اروپايي است كه به داعش در سوريه پيوسته و سپس تصميم گرفتهاند به كشور خود بازگردند. حملات سن برنارديو، پاريس و اكنون بروكسل بيش از آنكه نتيجه پديده آوارگان يا بازگشت تروريستها باشد، از عاملي نشأت ميگيرد كه سرويس هاي امنيتي در غرب آن را radicalization ميخوانند.
اين پديده كه نخستين بار باراك اوباما پس از حملات سن برنارديو از آن سخن گفت در اينجا به معناي تبديل شدن كم و بيش ناگهاني يك شهروند محترم غربي به تروريست، تحت تاثير "عوامل راديكال كننده" از جمله جذبه معنوي داعش و القاعده است.
چيزي كه غربيها اكنون با آن مواجهاند جوان خاورميانهاي نيست كه خود را به دريا زده تا در خيابانهاي فرانسه و بلژيك منفجر شود بلكه شهروند تا ديروز رام و آرام غربي است كه به يكباره تصميم ميگيرد مسير رستگاري را از طريق منفجر كردن خود يا در بهترين حالت به گلوله بستن در و همسايه طي كند.
دقيقا به همين دليل هم هست كه كشف چنين حملاتي بسيار دشوار و پيشگيري از آنها عملا غيرممكن است. راديكال شدن پديدهاي است كه داعش آن را تشديد كرده نه اينكه بوجود آورده باشد و بيشتر مسئلهاي خودجوش است تا سازمانيافته.
علتهاي ريشهايتر آن تبعيض ساختاري نسبت به مسلمانان، فقر، نابرابريهاي اجتماعي، ظلم سازمانيافته، ساختار كاستي جامعه سياسي و البته گسترش فزاينده ارتباطات جهاني است. از اين منظر، داعش، با همه نفرتي كه از آن وجود دارد، عامل اصلي خشونت نيست بلكه صرفا عاملي است كه كمك كرده تا آنچه زير پوست جامعه غربي ميگذرد به خيابان بريزد.
اين پديده كه نخستين بار باراك اوباما پس از حملات سن برنارديو از آن سخن گفت در اينجا به معناي تبديل شدن كم و بيش ناگهاني يك شهروند محترم غربي به تروريست، تحت تاثير "عوامل راديكال كننده" از جمله جذبه معنوي داعش و القاعده است.
چيزي كه غربيها اكنون با آن مواجهاند جوان خاورميانهاي نيست كه خود را به دريا زده تا در خيابانهاي فرانسه و بلژيك منفجر شود بلكه شهروند تا ديروز رام و آرام غربي است كه به يكباره تصميم ميگيرد مسير رستگاري را از طريق منفجر كردن خود يا در بهترين حالت به گلوله بستن در و همسايه طي كند.
دقيقا به همين دليل هم هست كه كشف چنين حملاتي بسيار دشوار و پيشگيري از آنها عملا غيرممكن است. راديكال شدن پديدهاي است كه داعش آن را تشديد كرده نه اينكه بوجود آورده باشد و بيشتر مسئلهاي خودجوش است تا سازمانيافته.
علتهاي ريشهايتر آن تبعيض ساختاري نسبت به مسلمانان، فقر، نابرابريهاي اجتماعي، ظلم سازمانيافته، ساختار كاستي جامعه سياسي و البته گسترش فزاينده ارتباطات جهاني است. از اين منظر، داعش، با همه نفرتي كه از آن وجود دارد، عامل اصلي خشونت نيست بلكه صرفا عاملي است كه كمك كرده تا آنچه زير پوست جامعه غربي ميگذرد به خيابان بريزد.